فرنیکافرنیکا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

farnika

فرنیکا در لباس قاسم آبادی

این لباس قاسم آبادی رو عزیز جون برات خریده بود و خیلی آرزو داشت توی عروسی عمو فرشید بپوشی ولی متاسفانه شب عروسی هر چی خواهش کردیم نذاشتی لباست رو عوض کنیم و فکر میکردی کار عجیب غریبیه و برای همیشه این حسرت رو برای همیشه عزیز جون گذاشتی ...
1 فروردين 1396

صبحانه سالم در مهد کودک

هر سال تو مهد کودک یه روز به عنوان صبحانه سالم از مامانها میخوان که برای بچه ها و دوستاشون صبحانه سالم درست کنن و بیارن به مهد به ما هم گفتن نون و پنیر و گردو بیاریم اینم ساندویچهای ما با تزئینات دوست داشتنی ...
1 بهمن 1395

فرنیکا و آدم برفی

این آدم برفی ساخته دست مامان و فرنیکا میباشد دم در خونه کلی ذوق میکردیو هر عابری که رد میشد میگفتی اینو من درست کردماااااااااااااا ...
20 دی 1395

سه سال و دوماه

فرنیکا لب دریا فرنیکا عاشق کره اگه بریم فروشگاه کره بخرم نصفشو همونجا میخوری تو خونه هم یکی از میان وعده هات کره است البته همیشه سر همین مسئله با هم دعوامون میشه فرنیکا در نمایشگاه گلها پارک چمران کلی جاهای قشنگ داشت ولی همش موقع عکس گرفتن یا شکلک در میاوردی یا کلا صورتتو برمیگردوندی تا عکس خوب نشه کلا خیلی اذیت میکردی ...
1 دی 1395

خدا کیه ؟ بهشت و جهنم چیه؟

خدا همونیه که همیشه و همه جا کنار ما هست و تو کارا به ما قدرت میده و بهمون کمک کنه آخه دختر نازم اون خیلی مهربونه حتی از مامانها هم مهربونتر وقتی ما آدمها کارای خوب میکنیم ، اون ما رو خیلی بیشتر دوست داره و وقتی کار بد میکنیم اون مارو کمتر دوست داره ولی بازم دوستمون داره اون هیچ وقت مارو به جاهای بد نمیفرسته هیچ وقت مثلا فکر کن وقتی که مامان از دستت ناراحت میشم اگه از تو دلخور باشم اون وقت تو غصه نمیخوری ؟ نارحت نمیشی ؟ چقدر عذاب میکشی ؟  همین عذاب کشیدن ما و حال بدمون میشه ، جهنم و زمانی که میدونی چقدر از دستت راضی هستم و دوست دارم و بهت افتخار میکنم  چقدر خوشحالی میشی ؟ خوب معلومه خیلی خیلی زیاد به ا...
5 آبان 1395

سه سالگیت مبارک

تو فکر بودم که امسال چه تم ای برای تولدت در نظر بگیرم تا اینکه تصمیم گرفتم این کار رو به خودت محول کنم دو روز قبل از تولدت بردمت شیرینی فروشی تا از تو آلبوم خودت یه کیک انتخاب کنی . وقتی آلبوم رو ورق میزدیم یه کیک با سر کیتی دیدی و ازش خوشت اومدبعد از اون هر پیشنهادی بهت میدادم میگفتی : نه ،این نه ، اون یکی(کیتی) خلاصه این شد که تم سه سالگیت شد کیتی. همه تزیینات کار دست مامان میباشد حتی کلاه ها امسال یه تولد شش نفره با خاله و دایی علی و مامان جون و بابا و مامان گرفتیم آخه باباجون شمال بود . با اینکه یه تولد کوچیک بود خیلی خیلی خوش گذشت و ترکوندیم اینم از میز شام که خاله م...
24 تير 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به farnika می باشد