فرنیکافرنیکا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

farnika

شعر دوست داشتنی تو

1392/11/28 11:39
نویسنده : مامان معصوم
207 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم ، توی این هفت ماه و چند روزی که از خدا عمرگرفتی خیلی شعر برات خوندم

ولی هیچ کدوم رو به اندازه ی این شعر دوست نداشتی قلب

ابر ، ابر ،ابر

ابر اومد

کدوم ابر؟

اون که در آسمونه

میریزه اشک چشماش رو پشت بوم خونه

کدوم بوم؟

بومی که ناودون داره

خیس میشه وقتی بارون از آسمون می باره

کدوم کدوم آسمون؟

اون که به باغ و باغچه آفتاب میده

وقتی که ابری میشه به غنچه ها آب میده

دلش میخواد که غنچه ها وا بشن

گلهای زیبا بشن

یواش یواش بخندن

گلهای زیبا بشن

امکان نداره که این شعر و بخونم و تو ذوق نکنی و نخندی

دیشب که داشتم بهت با شیشه شیر میدادم هی مقاومت میکردی

تا گفتم ، ابر ، ابر، ابر

تو چشمام نگاه کردی و شروع کردی به خوردن

خدا میدونه چقدر این شعر رو دوست داری

تازه خاله مهناز هم شعر رو حفظ کرده و برات میخونه

غنچه ی زندگی من ،آرزوم اینه آسمون زندگیت هیچ  وقت  ابری نباشه  .

اگه هم ابری شد ، واسه این بباره که گل بشی ، زیبا بشی و بخندی ، نازنینمماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به farnika می باشد