15 ماهگی
چند روز پیش یه دفعه بابایی متوجه شد که چهار تا از دندونای شما نیش زده
و ما تازه متوجه شدیم که چرا شما این چند وقته اینقدر مارو گاز میگرفتی
مخصوصا مامان جون رو ،جای گاز گرفتن هات رو دست اش مونده بود
هنوز زیاد حرف نمیزنی یعنی اصلا واژه خاصی نمیگی فقط وقتی آهنگ شاد
پخش میشه میای ماهارو مجبور میکنی دست بزنیم و میگی " دسی "
یعنی دست بزنید ما هم . . .
با صلاح دید دکتر دیگه دارم آموزش غذای درشت خوردن رو بهت یاد میدم
چنان کثیف کاری میکنی که نگو و نپرس و میخوای خودت تنهایی بخوری
منم مجبور شدم رو فرش رو فرشی بندازم و رو مبل ها روکش بندازم
چون بلند میشی و دستات رو همه جا میمالونی
عاشق ماکارونی و سیب و تیکه های مرغ و خرما هستی
اگه کامل غذا خوردن رو یاد بگیری دیگه یه بار سنگین از رو دوشم برداشته میشه
معمولا روزی دو سه مدل غذا (فرنی ، سوپ ، پوره میوه ، پوره سیب زمینی و ...)
برات درست میکنم
فقط مونده تو سفره شنا کنی مامانی
وقتی هوا سرد میشه یهویی و فرنیکا لباس بچگی مامان رو میپوشه
فرنیکا وقتی ژولی پولی میشه کافیه بفهمی گل سری چیزی به موهات زدم
سریع درش میاری و موهاتو پخش و پلا میکنی
فرنیکا علاقه مند به سر کردن روسری اینو اون
وقتی بردیم ات پارک و هیچ حسی به اون هواپیماهه نداشتی
انگار نه انگار به جاش ما ذوق کرده بودیم
فرنیکا وقتی بابایی موهاشو کوتاه کرده